خاطرات مهاجرت

خانه نو
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

نوجوانی

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ

در اوان نوجوانی رفته بودم کمک های اولیه پزشکی یاد بگیرم.روز اول که رفتم خانمی مسئول آموزش بود منو برد بالا سر یه آقایی ، قبلش روی کاغذ با خودکار شکل باسن فرد مورد نظر را کشید گفت:مثلن این دایره باسنه،به چهار قسمت تقسیم میکنیم.یک چهارم پایینی رو پر رنگ کرد با خودکار گفت محل تزریق اینجاست.حالا آقاهه مونده بود چرا دو نفر رفتن بالا سرش.با خجالت شلوارشو پایین کشید.چی بگم که نگم بهتره به هر سو مینگریستم پشم بود و پشم بود. داشتم تو ذهنم باسن آقاهه رو به چهار قسمت تقسیم میکردم که خانمه با دست به صورت فرضی شکل دایره را کشید و جای تزریق و نشانم داد و گفت بزن.آمپول و که دست گرفتم تمام تنم لرزید و هر کاری کردم نتونستم بزنم.بر عکس انتظارم خانمه دعوام نکرد و چیزی نگفت تازه گفت اشکال نداره برای تازه کار ها پیش میاد.روز دوم یه آقایی و آوردن که تعمیرکار کانال کولر بود و موقع کار دستشو بریده بود.آستین پیرهنش که پاره شده بود هیچ، از مچ تا ساعدش هم پاره شده بود.خون بود که فوران میکرد.به من گفتن لباسشو قیچی کن و خون دستشو با سرم شستشو بشور.همینکه دستشو بلند کردم و خونشو دیدم جلوی چشمام سیاه شد و دیگه چیزی یادم نمیومد.بله من با دیدن خون غش کردم. روز سوم یه خانم میانسال اومد، گفتن باید حجامتش کنین.من تا اونروز حجامتو به اسم شنیده بودم.کمرشو اول با الکل ضد عفونی کردیم بعد همون خانومه روز اول، سه تا تیغ انداخت رو پشت خانوم میانسال، نه بیهوشی نه بی حسی.به ظرف داد دستم گفت بگیر زیر بریده گی ها خونش بریزه اونجا.ظرفو گرفتم زیر زخم.تا الان اون صحنه جلو چشممه.فقط اونقدری طاقت اوردم کارش تموم شد.ظرف پر از خون و بردم گذاشتم، بعدش غش کردم!

  • دونیا آدریانا

نظرات  (۱)

اون شجاعت اولیه که همون ثبت نام تو اون کلاس بوده ستودنی ست (: 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی