خاطرات مهاجرت

خانه نو
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

نوروز

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۲۰ ب.ظ

یکی یکی و با حوصله انگشتامو حنا گذاشته بود.فقط من نه همه دخترهای فامیل و حتا چند تا از پسرهای کوچک.فردا نوروز بود.از ذوق فردا و دیدن انگشتانم خوابم نبرده بود.بالاخره خوابیدم.صبح که بیدار شدم، نوروز آمده بود اما انگشتانم حنا نداشتند.لیلای ده ساله جا ماند در خاطرات.

  • دونیا آدریانا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی